زندگی من 9
مادرم را دوست دارم با اینکه همیشه به من منفی گفت . همیشه سرزنشم کرد . هرگز به چیزی که علاقه داشتم به دید مثبت نگاه نکرد . همیشه میان من و خواهر و برادرم فرق بود .آنها بهترین بودند ومن بد ترین . خوشحالم که مادرم رفت تا بتوانم توانایی هایم را بیشتر پیدا کنم. او رفت و من شدم بهترین مادر برای پسرم .او رفت و من شدم بهترین همسر برای شوهرم .....او رفت من شدم بهترین در تمام کار هایم . البته به او خیلی نیاز داشتم طی ششماه که سخت ترین دوران برایم بود . پسرم سه زمستان رو خونه بود و مدرسه نمیرفت ، همسرم زیاد درآمد نداشت و .... و هنوز نیاز هم دارم البته حالا دیگه نیازم پولی نیست، یک نیاز عاطفی است . هروقت که خسته ام او باشه که کمی از پسرم مراقبت...