فتانهفتانه، تا این لحظه: 51 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
فرامرز (همسرم )فرامرز (همسرم )، تا این لحظه: 61 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
طاها(پسرم)طاها(پسرم)، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دانلود کتابخانه من

یک زن فعال و علاقمند به کتاب خوانی و یک نتورکر خیلی فعال .

Emily’s Secret

1398/1/17 10:02
نویسنده : فتانه
1,329 بازدید
اشتراک گذاری

راز امیلی

داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه - راز امیلی
Emily is 8 years old. She lives in a big house. She has a huge room. She has many toys and she has a lot of friends. But Emily is not happy. She has a secret.

امیلی 8 سال سن دارد. او در یک خانه بزرگ زندگی می‌کند. او یک اتاق خیلی بزرگ دارد. او اسباب بازی‌ها و دوستان زیادی دارد. اما امیلی شاد نیست. او یک راز دارد.
 

She doesn’t want to tell anyone about her secret. She feels embarrassed. The problem is that if nobody knows about it, there is no one that can help her.

او نمی‌خواهد به در مورد رازش به کسی بگوید. او احساس شرمساری می‌کند. مشکل این است که اگر کسی (هم) در این مورد بداند، هیچ کس نمی‌تواند به او کمک کند.
 

Emily doesn’t write her homework. When there is an exam – she gets sick. She doesn’t tell anyone, but the truth is she can’t read and write. Emily doesn’t remember the letters of the alphabet.

امیلی تکلیف مدرسه‌اش را نمی‌نویسد. وقتی یک امتحان دارد، او مریض می‌شود. او به هیچ کس نمی‌گوید، اما واقعیت این است که او نمی‌تواند بخواند و بنویسد. امیلی حروف الفبا را به یاد نمی‌آورد.
 

One day, Emily’s teacher finds out. She sees that Emily can’t write on the board. She calls her after class and asks her to tell the truth. Emily says, “It is true. I don’t know how to read and write”. The teacher listens to her. She wants to help Emily. She tells her, “That’s ok. You can read and write if we practice together”.

یک روز معلم امیلی می‌فهمد. او می‌بیند که امیلی نمی‌تواند روی تخته بنویسد. او امیلی را بعد از کلاس صدامی‌زند و از او می‌خواهد  حقیقت را به او بگوید. امیلی می گوید "این درست است. من نمی‌دانم چطور بخوانم و بنویسم." معلم به او گوش می‌کند. او می‌خواهد به امیلی کمک کند. او به امیلی می‌گوید "مشکلی نیست. تو می‌توانی بخوانی و بنویسی، اگر ما با هم تمرین کنیم."
 

So Emily and her teacher meet every day after class. They practice together. Emily works hard. Now she knows how to read and write.

پس امیلی و معلمش هر روز بعد از کلاس (همدیگر را) ملاقات می‌کنند. آنها با هم تمرین می‌کنند. امیلی به سختی کار می‌کند. حالا او می‌داند چگونه بخواند و بنویسد.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)